دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

دولتی برای همگان
دولت مهدی  عجل الله تعالی فرجه الشریف
چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع می شود، دائماً رفع نمی شود.
باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل؛ و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
نویسندگان
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

حریم نگه دار تا به حرام نیوفتی

-عنوان خیلی بزرگی بود برام

جمله ای کوتاه، اما در دل آن هزاران تذکر

چه بسیار کسانی که با یک تذکر متنبه شده، مسیر زندگیشان عوض شده است.(سوره الذاریات- آیه 55)

آیت الله سید احمد آقای خاتمی امام جمعه موقت تهران وقتی رفت بالای منبر و شروع کرد به سخنرانی، اولین جمله ای که ذهنم رو به برق وصله زد و وجودم رو برق گرفت همین بود(حریم نگه دار، تا به حرام نیوفتی)!!!

دیگه خیلی دور افتادم از خدا، خیلی فاصله ها زیاد شد، یادم افتاد اوقات نمازم رو، چشم چرخواندن هام رو، صحبتهام با این و آن رو... ادبِ برخورد با پدر و مادر رو...

چه خطاهایی که در خفا مرتکب شدم که آشکارا شرم دارم از بازگفتارش چه برسه به انجامش!

چه گناهانی که انجام دادم و خدا رو حاضر و ناظر دیدم، اما محلّش ندادم!

چه اوقاتی که خدا برای نماز بیدارم کرد تا در غفلت نمونم، و هزاران بهانه که در خواب باقی موندم!

چه اوقاتی رو که میشد به ذکرش مشغول باشم و بیکار نشستم و به اوهام فکر کردم!

چه اوقاتی رو که میشد سکوت کنم و جزو مغفولین نباشم و افواه به چرندیات گشودم!

چقدر باید فرصت داده بشه تا آدم بشم

چقدر باید فرصت داده بشه تا خودم رو ب؟سازم؟

چقدر ...؟

انگار اون دامهای شیطانی که واعظان بالای منبر گفته اند یقه ما رو هم گرفته و بدجورم گرفته

آخر بیشر اوقات گمان میکنیم ماها خیلی مؤمن و زاهد وباتقواییم

اهل ورع و عبودیت خداییم

آخه یادمونه اون موقع ها که تازه گوشی همراه دستمون رسیده بود، آقا شیخ ها میگفتند که باید جوری باشید که اگر امام زمان روحی له الفداه اومدند و فرمودند گوشیتو بده تا نیگاه کنم، محتوای گوشی شرمندتون نکنه

ما هم میگفتیم که الحمدلله نوای مداحان اهل بیت و چند تا دعا و چند تا تصویر مذهبی و عکس امام و ولی امرمون و ...

پس ما شرمنده امام زمانمون نیستیم!

سرمون رو بالا میگیریم و گوشیمونو دو دستی تقدیم مولا میکنیم و یه لبخند مسرت آمیزی هم که گواه اطمینان از اعمالمون هست رو حواله حضرت میکنیم!!!


اما... اینروزها که نگاهی به ریخت و قیافه ی اعمالم میندازم میبینم نـَــــــ خیر...

محبّ اهل بیت بودن به دوسه تا مداحی و عکس مذهبی و لباس اتو کشیده و ریش دراز نیست

ولایتمدار بودن به عکس پس زمینه گوشی همراه نیست


باید پس زمینه دلمون ولایت مدار باشه و محب و شیعه اهل بیت

پس زمینه دلمون رو تا عوض نکنیم همینه که هست

بدتر میشه، که بهتر نمیشه

*****

اینروزا، خیلی از فدائیانِ مدافعِ حرمِ زینبی سلام الله حرف هست

مامان و باباهاشونو که میبینی اشک اَمونت نمیده

نوزادِ در آغوش همسر شهید رو که میبینی دنیا آوار میشه روی سرت...

اینا چیشون کمتر از تو بود که الان نشستی و هزاران دلیل که: من نمیتونم

من برم خرابکاری میکنم

من برم شکست میخورم

من برم همه رو لو میدم

من برم ...

آره من نمیتونم برم

شهادت هنر مردان خداست.!!!

مگر من مَردَم؟؟؟

اینهارو نگفتم که بگم نا امیدم

اینا رو گفتم تا گفته باشم...

رحمت خدا همیشگیه

حتی شد که حریم شکستم و به حرام آلوده، اما باز دستش توی دستام بود

با اینکه زینت اهل بیت نبودم و مایه ی شرمندگیشون، باز من رو به مجلسشون دعوت کردند

باز وقتی صدای زیبای محمد و علی علیهم صلوات الله از گلدسته های مسجد شنیده میشه، دستم رو میگیرن و تو بین صفوف نماز جاگیرم میکنن

با اینکه خدمت در کنار برادرانِ رزمنده ی کنارِ دربِ بهشت رو نصیبم نکرده، بهم فرصت داده تا به پدر و مادرم خدمت کنم

با اینکه شاید شبیه مردم کوفه در زمان امیرالمومنین سلام الله، نسبت به مولامون بی وفا شدم، اما نعمتش رو برامون هر روز سرازیر میکنه

******

حالا باید این دستگیری هارو، این فرصت خدمت رو و این نعمت ولایت رو قدر بدونم!!!

----------------------------------------------------------------

رفیقِ شهیدی میگفت که با مادرم بحثم شد و رفتم مسجد تا به این رفیقم که شهید شده، تو کارهای مسجدکمک کنم؛ دید اخم کردم و کمی تو خودم هستم

موضوع رو که متوجه شد، بهم گفت وسایلاتو جمع کن زود برو بیرون

وقتی پدر و مادر از آدم راضی نباشن، خدا هم از کار کردن برا خدا راضی نیست

--------------------------------------------

ولایت پذیری به این نیست که بیانات امام رو گوش بدیم و صرفاً بشنویم؛ باید عمل کنیم

شنیدیم که شهید صیاد شیرازی رحمت الله علیه سخنان آقا رو مینوشت و میفرمود: میخوام یک لحظه هم از انجام فرامین امامم به تأخیر نیوفته...

به نظر من شهید صیاد، شهید نمیشد الا اینکه ولایتپذیر میبود...

ولایت پذیری کار دست انسان میدهد

مثلاً انسان را شهید میکند

-------------------

در روزهایی از ماه صفر المظفر توفیق زیارت ارباب نصیبمان شد

--------------------الحمدلله رب العالمین--------------------

یا ربیع الانام، ربیع الاول دیگری از عمرمان رو به اتمام است، لطفاً دعا کنید؛ محتاجیم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واحشرنا معهم و اهلک اعدائهم من الجن والانس من الاولین والآخرین

اللهم احفظ وانصر قائدنا الامام خامنه ای ادام الله ظله

استغفرالله ربی و اتوب الیه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۴
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ب.ظ

ساعت دل


قومی خدا را به امید پاداش نیایش میکنند که این عبادت برای بازرگانان است

گروهی از روی ترس پرستش خدا را بندگی میکنند که این، نوع عبادت بردگان است

و مردمی خداوند را از باب سپاس نعمت های او ستایش میکنند که این نوع عبادت آزادگان است


خدا را چگونه بندگی میکنیم، همچون بازرگانان و بردگان، و یا همچون آزادگان

دیگران چگونه اند

اهل خانه و نزدیکانت

همسایگان و همشهریانت و ...

خودت را با که مقایسه میکنی

آیا شده غبطه بخوری به عبادت دیگری

به نیایش های مخلصانه دیگری

به نجواهای دلنشین دوستانت

آیا شده با یک نگاه به عبادت دیگران از نماز و نیایش و زیارت، تا خدمت به خلق و خوش روئی با اهل خانه و مردمان زمانه اش، حالت تغییر یابد و به بهترین احوال تبدیل شود

عبادت فقط سر به سجده نهادن نیست

عبادت فقط دعاخوانی و زیارت نیست

تک تک کارهایی که انجام میدهی، میتواند عبادت خالق شود اگر رضای او در نظرت باشد

حتی لیوان آبی که پس از نوشیدنش با یک الحمدلله و یک سلام بر حسین، می شود عبادت و بهشت بر تو واجب میشود

مثل آب خوردن میماند کاسبی بهشت

اما آیا شده دلمان را چنان کنیم که با یک لیوان آب، بهشتی شویم

آیا ساعت دلمان را تنظیم کرده ایم؟

برای چه کسی میچرخد و جریان دارد؟

برای خدا یا خلق او!!!

آیا به فکر پاسخ اُخروی به خداوند هستیم از باب شکر نعمتهایش

هزاران هزار نعمتی که ارزانی ما شده

همین شعبان المعظمی که دهلیزی است برای رمضان المبارکی که ان شاالله روزیمان گردد

چطور سر به بالا خواهیم گرفت از شرم حقارت در اعمالمان نزد رَبُّ الاَرباب


«خدایا ببخشان ما را، که اگر ببخشایی کوهی از ثواب خواهیم داشت»

یا مبدّل السیّئات بالحسنات


خوشا به سعادت آنکه ساعت دلش در این ماه مبارک فقط  و فقط برای خدا تنظیم گردد و رضای او حاصل آید


این ماه سراسر نور از ولادت ائمه و فرزندان خلفشان بر همه شما مبارک باشد و امید اینکه مشمول عنایتشان باشیم


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۹
چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۲۱ ب.ظ

شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام

گاهی شیئی ارزشمند و پربهاء در نزدمان است و حتی از وجودش خبردار نمیشویم

گویی انگار که اصلاً چیزی نبوده است

فرض کنید یک چمدان حاوی بسته های پول در یک قدمی ماست که حق استفاده آن را داریم، اما از فرط گرسنگی و عدم دارایی، سنگ به شکم بسته ایم

چرا که غافلیم از آن بسته های پر برق پول

اگر ذره ای سرمان را برگردانیم و زحمت یک نگاه به اطراف را به خودمان بدهیم خواهیم دید که نعمت از سر و رویمان سرازیر است

این مطالب برای همه ما عادی و سخنان روزمره ای است که خود بهتر از این ها را میدانیم

اما در برخورد با نعماتی که به ما داده اند غافلانه و جاهلانه برخورد میکنیم

ماه پر خیر و برکت رجب المرجب از نیمه گذشت و به پایانش نزدیک میشویم

ماه رجب همان چمدان پر از پول است که حتی زحمت نگاه کردن و یافتنش را به خودمان نمیدهیم

غنائمی که از این چمدان میشود برای خود برداشت بسیار است بقدری که اگر تمام مردم جهان به قدر طمع و شحّ خودشان از آن بردارند باز برای شما خواهد ماند. ماه رجب همان ماهی است که خداوند قولش را داده که برای طاعت کم عطای بسیار میدهد:

یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ

در این ماه است که ریش گرو میگذاری تا در آتش نسوزی

دستت را تکان میدهی و گواه میشود برای ریشت که نمادی از تمام وجودت است تا خداوند بحق این ماه عظیم و کریم آن را در آتشش نسوزاند:

یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ

ان شاالله.

البته اینها مقدمه است برای قصرهای زرّین شعبان و کاخ های مجلّل رمضان

اگر به مقدار لازم پول داشتی میتوانی قصر شعبان و کاخ های عظیم رمضان را بخری

والّا باید بشینیم و مثل گذشته افسوس کسانی از اطرافیانمان را بخوریم که از قصرها برایمان دست تکان میدهند

کاش که از ضرر دیدگان این دنیا و همچنین خاسران آخرت نباشیم

ای کاش برای شب اوّل قبرمان چیزی داشته باشیم؛ بدانیم که کسی از برادر و خواهر و حتی دلسوزانی همچون پدر و مادر هم به دادمان نخواهند رسید و نجاتی از آنها نیست...

اگر امشب شب اوّلمان باشد چه باخود میبریم

اصلاً چیزی داریم که با خود ببریم یا چشممان به توشه هایی است که اگر کسی به یادمان باشد، به دستمان برسد و سبب خیری برایمان شود...

به فکر خودمان باشیم...

در کتاب بحارالانوار مرحوم مجلسی در حکایتی دل نشین از پیامبر گرامی اسلام از زبان شخصی به نام ثوبان آمده که:

با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در قبرستان بودیم. حضرت ایستاد و گذشت و دوباره ایستاد. عرض کردم: یا رسول الله، چرا این گونه رفتار می کنید؟ پس آن حضرت گریه شدیدی کرد، ما هم گریه کردیم. آن گاه فرمود: ای ثوبان، صدای ناله اهل عذاب را شنیدم. بر آنها رحم کردم، دعا کردم و خداوند عذاب آنها را تخفیف داد. سپس فرمود: ای ثوبان! اگر کسانی از اهل این قبرستان، که در عذابند، یک روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و یک شب را تا صبح قیام می کردند و به عبادت می پرداختند، در قبرها معذب نمی شدند.

*****

أین الرجبیون!!!

ای شمایی که اهل ماه رجبید، برای ما هم دعا کنید که محتاج دعای گره گشایتانیم.

«السلام علی المهدی»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۱
سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۱۹ ق.ظ

نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر

حرم لبریز زائرها، مسافرها، مجاورها

گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها

یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها

و حالا هرکدام آرام

زبان وا کرده در این ازدحام، آرام:

« ببین این دست پینه بسته را آقا

ببین این شانه های خسته را آقا

به بی خوابی دو چشم خویش را مجبور کردم من

به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من

نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را

به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را»

یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت

یکی بالای گلدسته اذان می گفت

یکی بغض میان آه را می گفت

یکی هم خستگی راه را می گفت

جوان زائری در گریه هاش

«آمدم ای شاه» را می گفت

خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها

ز راه دور، دلگیر حرم هستند

همان هایی که جا ماندند و

حالا پای تصویر حرم هستند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۹
جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۱۵ ب.ظ

این دخترِ یگانۀ موسی بن جعفر است

مدتی هست که گم شده ام!!!

میخواهم پیدا شوم امّا نمیشود...

راه را میبینم، امّا یارای حرکت ندارم

گناه انگار غُل و زنجیر بر دست و پایم، راه را دشوار کرده برایم

آقا جان گم شده ام...

آن هم چه گم شدنی...

دلم هوای خراسانت را دارد...

اللهم صلی علی ولیّک علی بن موسی

*****

در این هوا که گرفتست و گاه بارانیست

هوا هوای زیارت، هوا خراسانیست

*****

حاجی شدنم پیشکشت، مشهدیم کن؛ من طالب دیدار شما زود به زودم...

شاید بیایم و نامم را بنویسی در میان پیداشدگانت، پیداشدگانت...

*****

وفات زینب ثانی، فدائی راه ولایت فرزند باب الحوائج موسی بن جعفر، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت


الحمدلله آسمان روی خوشش را نشانمان داد و باریدن گرفت

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۵
شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ب.ظ

میلا د ابا محمد عسگری است...

مدت زیادی بود که فضای صفحات فضای مجازی رو اشغال نکرده بودم، چند ایّامی بود که میخواستم شروع کنم اما حسی برای انجام نبود و شوقی وجود نداشت؛ تا اینکه ورقهای تقویم فرخنده روزی را نشانه رفته بودند و آن ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه آلاف التحیة و الثناء بود که میدرخشید و تلألو میکرد و چشمک میزد. پس مزیّن کردم نوشته ی ابترم را به روایتی از این امام معصوم و مظلوم.

«ولادتش مبارک و ان شاالله سبب نزول خیرات و برکات فراوان برای هر مسلمانی شود»


جعفر بن محمّد بصری حکایت می کند: روزی در محضر حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکری علیه السلام بودیم، یکی از مامورین خلیفه وارد شد و گفت: خلیفه پیام داد که چون  أنوش نصرانی یکی از بزرگان نصاری - در شهر سامراء است و دو فرزند پسرش مریض و در حال مرگ هستند، تقاضا کرده‌اند که برویم و برای سلامتی ایشان دعا کنیم . اکنون چنانچه مایل باشید، نزد ایشان برویم تا در نتیجه به اسلام و خاندان نبوّت ، خوش بین گردند.

امام علیه السلام اظهار داشت : شکر و سپاس خداوند متعال را که یهود و نصاری نسبت به ما خانواده اهل بیت از دیگر مسلمین عارف‌تر هستند.

سپس حضرت آماده حرکت شد، لذا شتری را مهیّا کردند و امام علیه السلام سوار شتر شد و رهسپار منزل أنوش گردید. همین که حضرت نزدیک منزل أنوش نصرانی رسید، ناگهان متوجّه شدیم أنوش سر و پای برهنه به سوی امام علیه السلام می‌آید و کتاب انجیل را بر سینه چسبانده است ، همچنین دیگر روحانیّون نصاری و راهبان ، اطراف او در حال حرکت هستند. چون جلوی منزل به یکدیگر رسیدند، أنوش گفت : ای سرورم ! تو را به حقّ این کتاب - که تو از ما نسبت به آن آگاه‌تر هستی و تو از درون ما و آئین ما مطّلع هستی - آنچه را که خلیفه پیشنهاد داده است انجام بده ، همانا که تو در نزد خداوند، همچون حضرت عیسی مسیح علیه السلام هستی .

امام حسن عسکری علیه السلام با شنیدن این سخنان ، حمد و ثنای خداوند را به جای آورد و سپس وارد منزل نصرانی شد و در گوشه‌ای از اتاق نشست . و جمعیّت همگی سر پا ایستاده و تماشای جلال و عظمت فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، بعد از لحظاتی حضرت لب به سخن گشود و اشاره به یکی از دو فرزند مریض نمود و اظهار داشت : این فرزندت باقی می‌ماند و ترسی بر آن نداشته باش ؛ و امّا آن دیگری تا سه روز دیگر می‌میرد، و آن فرزندت که زنده می‌ماند مسلمان خواهد شد و از مؤمنین و دوستداران ما اهل بیت قرار خواهد گرفت .

أنوش نصرانی گفت : به خدا سوگند، ای سرورم! آنچه فرمودی حقّ است و چون خبر دادی که یکی از فرزندانم زنده می‌ماند، از مرگ دیگری واهمه‌ای ندارم و خوشحال هستم از این که پسرم اسلام می‌آورد و از علاقه مندان شما اهل بیت رسالت قرار می‌گیرد. یکی از روحانیّون مسیحی ، أنوش را مخاطب قرار داد و گفت : ای أنوش! تو چرا مسلمان نمی‌شوی؟ پاسخ داد: من اسلام را از قبل پذیرفته‌ام و نیز مولایم نسبت به من آگاهی کامل دارد.

در این موقع ، حضرت ابومحمّد، امام عسکری علیه السلام اظهار نمود: چنانچه مردم برداشت‌های سوئی نمی‌کردند، مطالبی را می‌گفتم و کاری می‌کردم که آن فرزندت نیز سالم و زنده بماند.

 أنوش گفت : ای مولا و سرورم! آنچه را که شما مایل باشید و صلاح بدانید، من نیز نسبت به آن راضی هستم .

جعفر بصری گوید: یکی از پسران أنوش نصرانی همین طور که امام علیه السلام اشاره کرده بود، بعد از سه روز از دنیا رفت و آن دیگری پس از بهبودی مسلمان شد و جزء یکی از خادمین حضرت قرار گرفت.


شاخه گل صلواتی نذر سلامتی و تعجیل در فرج حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف

اللّهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۵۵
پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۸ ب.ظ

جا ماندم

امسال تلاش زیادی کردم که تو سفر زائران پیاده روی کربلا همراه باشم

اما رو سیاهی کار داد دستمان و مردود از سفر کربلا شدیم و به زیر افتادیم

ای کاش از چشمان آقایمان نیوفتیم

از چشم افتادن مصیبتی است و از چشم مولا افتادن مصیبتی عظمی

صلی الله علی الباکین علی الحسین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۳:۵۸
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت .

یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند ، رسید به چراغ قرمز .

ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
 
الله اکبر و الله اکــــبر …
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
اشهد ان لا اله الا الله …
 
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟ !
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
“مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه. دیدم این بهترین کاره !”
همین!
“برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین” (شادی روحشون صلوات)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۳ ، ۰۹:۳۸
سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۱ ب.ظ

حکیم متأله

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۱
جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۱ ب.ظ

جبهه فرهنگ

تقدیم به رهبر عزیزم که اقتدار امّت اسلام است.

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۴:۰۱