معراج
«سیدمسیح شاهچراغی»، اهل دامغان است و همشهری شاعر فرهیختة انقلاب، «علی معلم». سیدمسیح، آثار بسیاری در شعر آیینی و متعهد دارد و میتوان او را شاخصترین چهرة شعر جوان دامغان دانست. غزلی از او میخوانیم با نگاهی عاشورایی به دفاع مقدس؛
و اشعار چد شاعر جوان دیگر
جهت مشاهده اشعار به ادامه مطلب بروید
«سیدمسیح شاهچراغی»، اهل دامغان است و همشهری شاعر فرهیختة انقلاب، «علی معلم». سیدمسیح، آثار بسیاری در شعر آیینی و متعهد دارد و میتوان او را شاخصترین چهرة شعر جوان دامغان دانست. غزلی از او میخوانیم با نگاهی عاشورایی به دفاع مقدس؛
یاسها بین شعلهها
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش زخمهایی کرانکران دارد
سرفههایش پر از جراحت بود، از لبش قطرهقطره خون میریخت
چفیة خاک خوردهاش حالا نقشی از باغ ارغوان دارد
بین سینه بلال مجروحش، غربت و داغ را اذان میگفت
باز هم روی شاخة لبهاش مرغ اندوه آشیان دارد
حجم بغضی که در گلو دارد، کربلاکربلا مصیبت داشت
یاد شبهای حمله میافتاد، روضهاش طعم شوکران دارد
السلام علیک یا باران، السلام علیک یا عطشان
به فدای لبان خشکی که رنگ و بویی ز خیزران دارد
یاسها بین شعلهها پرپر خیمه میسوخت یا همان سنگر
ماند یک مشت خاک و خاکستر باغ گل صحنة خزان دارد
قمقمه مشک بچههای جنگ تیرباران شد از نفس افتاد
چشم عباسهای لب تشنه، موج دریای خونفشان دارد
آتش تیر و بمب و خمپاره، هر طرف سنگ و نیزه و شمشیر
قتلگاه فرشتهها اینجا، ماجرا با سر و سنان دارد
تانکها اسبهای فولادی، خاک کردند خاطراتم را
آه تنها پلاک و انگشتر، یادی از نسل بینشان دارد
این همه زینب به جا مانده، بغض کردند و خوندل خوردند
گریة مادر شهیدی که، چشم بر تکه استخوان دارد
ناگهان روضه در گلو خشکید، گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، زخمهایی کران کران دارد
•
«امید مهدینژاد»، از طرفی با طنزنوشتههایش معروف است و از طرفی با شعرهای حماسی. شاعری که بتواند در این دو فضای متفاوت فعالیت کند و در هر دو موفق باشد، بیشک شاعر توانایی است. غزلی نسبتاً جدیدش که هم مایههای حماسی دارد و هم رگههای طنز را میخوانیم.
هشدار
میخواستم بگویم هشدار را به فریاد
آنقدر صبر کردم تا اتفاق افتاد
در زیر پا تلف شد صفری که با تقلا
میخواست سر برآرد از لابهلای اعداد...
ما تشنه و فراموش، بیهمزبان و خاموش
ساقی! تو همتی کن، برخیز، باغت آباد
راهی نشانمان ده، ما سرسپردگانیم:
یا پیش پای معشوق، یا روی نطع جلاد
سطری نمانده بود از سرمشقهای پیشین
«از حفظ مینویسید» این بود درس استاد
«یادم تو را فراموش» این رسم زندگی بود
آنقدر زنده ماندیم تا مرگ یادمان داد
•
«میثم داودی»، متولد 1374، دانشآموز و اهل قم است. بسیاری از شاعران مطرح امروز، سرودن را از دوران دانشآموزی آغاز کردهاند. امیدواریم آقا میثم هم بتواند مسیر روشنی که آغاز کرده را تا اوج ادامه دهد. این غزل برای منافقین سروده شده است؛
این یک حقیقت است
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
پیچیده در سکوت درختان صدای باد
شاید دوباره تازه شود ماجرای باد
قطعاً تگرگ میوزد امشب به جای باد
امشب کلاغ شبزده درگیر قارقار
امشب تمام باغ و درختان در انتظار
باران وزید شعر مرا روسیاه کرد
باور کنید ابر فقط اشتباه کرد
آری دوباره مرد نگاهی به ماه کرد
خود را برای گرگ شدن روبهراه کرد
این بیتهای تلخ فقط اتفاق نیست
این یک حقیقت است، کبوتر کلاغ نیست
هم عاشقند و عشق رهآورد دینشان
هم خون عشق میچکد از آستینشان
شیطان بدون شک، زده حالا زمینشان
قطعاً به شک بدل شده دیگر یقینشان
دیگر بدون شک به جهنم رسیدهاند
این گرگها که مرز حیا را دریدهاند
•
«علی فردوسی»، شاعر جوان و موفق اصفهان که این سالها در بسیاری از جشنوارهها برگزیده شده است. شعرهای قابل اعتنایی از این شاعر شنیدهایم و اکنون هم به خوانش شعری از او مینشینیم که برای «امام موسی صدر» سروده شده است. لازم به ذکر است که در این غزل چندینبار از اختیارات عروضی استفاده شده و به موجب آن وزن بعضی مصاریع سنگین است.
در کدام زندانی؟
عزیز گم شدة چشمهای کنعانی
کجای خاک زمین، در کدام زندانی؟
برای اشک شدن بغض در گلو شده است
بهانهگیرتر از ابرهای بارانی
دل و دماغ ندارند اگر نمیخندند
بدون لبخندت، پستههای ایرانی
برای چیدن از گونههات لک زده است
به روی شاخة دل، سیبهای لبنانی
اگرچه دست تکدی دراز مانده هنوز
اگرچه پهن شده سفرههای بینانی*
و هرچه کاسه و کوزه است بی تو میشکند
یکییکی همهاش بر سر مسلمانی
ولی نه خورشیدی پشت ابر میماند
نه یوسفی مانده تا همیشه زندانی
نشانة رفتن باروتهای بیروتی
به سمت سینة صهیونیان سفیانی
نشانهای است که فصل بهار در راه است
زمین نمیماند تا ابد زمستانی
به اعتراف به زودی گشوده خواهد شد
لبان بستة لیبی به راز پنهانی
قسم به صبح که روز نجات نزدیک است
فقط بگو تا آن روز زنده میمانی
* امام موسی صدر در زمستان سال 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت.
•
«پروانه نجاتی» را بهدلیل آثار زیادی که در حوزة دفاع مقدس دارد ، بانوی شعر شهیدان خواندهاند. او که مسئول انجمن شعر بانوان شیراز نیز هست، غزلی تازه برای بیداری اسلامی سروده که خواندنش خالی از لطف نیست.
سرخی سیب رسیده
خاور میانه سرخی سیبی رسیده است
یک خون تازه در شریانش دویده است
یک عمر در مسیر سکون و سکوت و سنگ
چیزی به جز جمود و حقارت ندیده است
پشت حصار سربی از نیل تا فرات
اینک در انتظار طلوع سپیده است
بازوی پر توان جوان مصممش
یک نقشة جدید برایش کشیده است
هیهات من الذله خاورِ میانه را
ناباورانه عالم و آدم شنیده است
در عشق میتپد هیجان ارادهاش
بر جان او نسیم سعادت وزیده است
با یک غزل نمیشود از این خروش گفت
این ماجرا کرانة صدها قصیده است
•
«سید محمد مهدی شفیعی»، شاعر بیست ساله و مستعد اهوازی است. شفیعی مشغول به تحصیل علوم حوزوی در اهواز است و در عین حال از جریان شعرمتعهد کشور نیز عقب نیفتاده است. غزلی برای فلسطین از سید محمد مهدی می خوانیم:
خط خون
این گونهها که ماتم دیرین کشیدهاند
سرخ از شرارههای کدامین کشیدهاند؟!
این کودکان که گشته زمستان نصیبشان
قد در بهار خاک فلسطین کشیدهاند
در دفتر سپیده خطِ خون نوشتهاند
خط بر سیاه مشق دروغین کشیدهاند
فرعونهای شومِ پیمبر نقاب را
از تختهای شبزده پایین کشیدهاند
با سنگهای خویش، ابابیلهای شهر
از زیر پای ابرههها زین کشیدهاند
تا این درخت کهنة زیتون ثمر دهد
دور تمام باغچه پرچین کشیدهاند
این شاعران کوچک از عشق شعلهور
آرایه را به بند مضامین کشیدهاند